طراحی وب سایت حسن تمام یا عیب تمام! - کوهپایه
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر بنده آجل و پایان آن را مى‏دید ، با آرزو و فریبندگیش دشمنى مى‏ورزید . [نهج البلاغه]

حسن تمام یا عیب تمام!

ارسال‌کننده : محمد رضا آتشین صدف در : 92/11/16 7:17 عصر


یه چیز جالب که تا حالا بهت نگفته بودم. دو سه ساله که خیلی وقتا یک کتاب یا مقاله رو که می‌خونم ادعای اصلی نویسنده یعنی چیزی رو که او کل اثر رو نوشته برای اثبات یا رد اون نمی‌پذیرم. نه اینکه لج کنم نه چون من عادت دارم وقتی چیزی رو می‌خوام بخونم بنا رو بر این می‌ذارم که نویسنده هر چی گفته درسته فقط من باید بفهمم چی گفته اون وقت ورق بر می‌گرده و بنا رو بر این می‌ذارم که نه صددرصد اشتباه کرده و یه دور دیگه حرف اصلی و استدلال‌هاش رو بررسی می‌کنم اون وقت آخرش می‌بینم چی تهش می‌مونه.


حالا عرضم اینه وقتی به این مرحله می‌رسم، چیز جالبی که اول عرض کردم دو سه سالیه برام پیش میاد و اون اینکه نتیجه‌ی مورد نظر اثر رو نمی‌پذیرم چون دلایلش یا نادرسته یا ناکافی ولی از مقدماتش یا بعضی استدلال‌هاش کلی چیز یاد می گیرم یا پاسخ بعضی سوال‌هایی رو که خیلی وقت بود دنبالشون بودم می‌گیرم در حالی که نویسنده اصلا در صدد پاسخ اون سوال‌ها نبوده، اصلا اونا رو طرح نکرده و از همه خوشمزه‌تر اینکه گاهی اتفاقا با همون استدلال‌های نویسنده، دیدگاه مقابل نویسنده برام اثبات می‌شه.


برای همین بعضی دوستام تعجب می‌کنم از اینکه مثلا حرف یا حرفای یه افرادی رو در یه زمینه‌ای اصلا قبول ندارم ولی برای صاحبان اون حرفا احترام قائلم یا گاهی به آثارشون استناد می‌کنم و یه حرفی رو از قول اونا نقل می‌کنم و تایید می‌کنم. بعد بعضی رفیقام یا شاگردام گیج می‌شن و فکر می‌کنن مثلا من دارم توریه می‌کنم یا تقیه و بیشتر از همه جایی تعجب می‌کنن که مثال تو یه موقعیت دیگه‌ای یه حرفی از اونا نقل می‌کنم بعد می‌گم که قبولش ندارم. جالب اینجاست که بعضی وقتا گزارش ما به بچه‌های بالا رد می‌شه و تلفن پشت تلفن به اینور و اونور که آقا فلانی (یعنی من) افکارش چجوریه فلانی رو قبول داره؟


بعد اونا هم می‌گن نه بابا. فلانی که خودش فلان جا در این زمینه حرف زده، فلان جا چیز نوشته، با دفتر رهبری یه کارایی رو همکاری می‌کنه و...


بعد دوستان زنگ بهم می‌زنن که بابا چی گفتی مگه...


البته علتش رو می‌دونم و بیشتر ما آدم‌ها یا یه نفر رو صد در صد قبلو داریم یا صد در صد رد می‌کنیم. تو مسائل نظری اگه فکر می‌کنیم اگر نتیجه‌ای که بهش رسیده غلطه پس تمام مقدمات و استدلال‌هاش غلطه. یا اگر غلطن صد درصد غلطن در همه‌ی ابعاد و در همه‌ی زمینه‌ها و یه هیچ نکته‌ی درستی در اونا نیست. یا اگر سی در یه موردی به نتیجه‌ی درستی رسیده فکر می‌کنیم تمام مقدمات و استدلال‌هاش درسته صد در صد و هیچ نکته‌ی نادرستی در اونا نیست.


تو قضاوتمون تو مسائل رفتاری هم همین طوری هستیم یا یه نفر رو صد در صد تایید می‌کنیم و هیچ عیبی در او نمی‌بینیم یا یه نفر رو سرتاپا عیب و پلشتی می‌بینیم و هیچ حسنی در او نمی‌بینیم.

 



وقتی چنین مواردی رو به رو می‌شم شاید فکر کنین گریه‌ام می‌گیره ولی بر عکس خنده‌ام می‌گیره که یه آدم با دو متر هیکل با حداقل  سیصد یا چهارصد هزار تومان لباس تنش با زن و بچه و کلی درس خوندن و مدرک ارشد و دکتری یه همچین آدمی شده. این قدر ناتوان از نظر فکری و بیشتر دلم به حالش می‌سوزه. البته یه جایی اشکم در میاد و اون وقتیه که یه مدیر یا مسئولی که حیطه‌ی اختیارات و تصمیمشاتش گسترده س، یه همچین آدمی باشه که دیگه برای مجموعه‌ی زیر امرش به قول خواجه: نمرده به فتوای من نماز کنید (و البته بر خود او هم ایضا)


البته نه اینکه من خودم خیلی کارم درسته و هیچ عیب و ایرادی ندارم ولی خب خداییش تو این زمینه این عیبم رو برطرف کردم. گرفتی که.

از کجا رسیدم به کجا!؟ اولش می‌خواستم همون دو پاراگراف اول رو بنویسیم ولی دیگه حرف حرف رو اورد. ببخشید.






کلمات کلیدی :